مبینامبینا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

عشق مامان و بابا

پو و و و و ف

سلام عزیزمامان،چندهفته ای هست که یادگرفتی بعد از شیر خوردن لب هات رومیخوری انگارکه یه چیزی تو دهنت گذاشتی و داری میخوریش،از دیروزهم یاد گرفتی که با لبات پووووف میکنی و خیلی از اینکارت لذت می بری، هی منم بهت می گم مامانی به جای این صداها بگو ماما بعد بابایی هم می گه ماما سخته بگو بابا،خلاصه سراینکه اول کدوم رو بگی با بابایی جنگ داریم و صد البته که همیشه مامانی پیروز میشه و بابایی تسلیم ولی خیلی زود شکستش رو یادش میره و دوباره هی میگه دخترم بگو بابا. یه چند باری ازهمون اول ها که به دنیا اومدی تو گریه هات گفتی ماما ولی من همش شک می کنم و میگم هنوز کوچولویی حتما اشتباه شنیدم،ولی بی صبرانه منتظر مامان گفتنت هستم عزیز دل مامان. بابایی دو روز...
21 آذر 1390

بابایی تولدت مبارک

*عزیزم قدم گذاشتنت را به سی امین سال زندگیت تبریک می گم* نمی دونی که چقدر خوشحالم که خداوند برای پنجمین سال بهم این لطف رو کرد که در کنارت نفس بکشم.و امسال باران لطف خدا برمن بارید و با اومدن دختر نازنینم خوشبختی من در کنار تو تکمیل شد     ...
12 آذر 1390

اولین عید غدیر خم

*عیدت مبارک سیده مبینا عشق مامان* *تولد 5 ماهگیت هم مبارک عزیز مامان* این اولین عیدی هست که دخترم به خاطر سید بودنش باید عیدی بده به همه.دیشب زنگ زدم به عمه ها و مامان بزرگ مبینا جون تبریک گفتم.قراره امروز خاله و دایی و مامان و بزرگ و بابا بزرگ بیان دیدن تو دخترم و چون شب تولد 5 ماهگیت هم بود من دعوت کردم که شام بیان.از ساعت ده صبح رفتم تو آشپزخونه و اول یه کیک درست کردم،برای تزیین روش هم خامه درست کردم که نمی دونم چرا شل شد و دوباره بابایی رو فرستادم رفت از بیرون خامه خرید،کلی سر درست کردن کیک اذیت شدم و میخواستم روش رو با ژله هم تزیین کنم ولی چون دیرشده بود و وقتم کم بود و شما هم با مامان همراهی نمیکردی مجبور شدم که فقط باخ...
12 آذر 1390

در و گهر

امروز علی لب به شعر می گشاید. امروز حماسی ترین مرد تاریخ زبان به تغزل می گشاید: ... «ولی الفخر بفاطم و ابیها // ثم فخری برسول اللّه اذ زوجنیها؛ من به فاطمه و پدرش افتخار می کنم. و مباهات می کنم به رسول خدا، هنگامی که دخترش را به ازدواج من درآورد بهشت از رایحه ای دلنوار، سرمست می شود. جشنی برپاست از انبوه فرشتگان و کائنات. بر منبری از نور و روشنایی، جبرئیل خطبه می خواند برای علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و زندگی آغاز می شود. طوبی، دل انگیزترین نغمه اش را شاباش می فرستد. صدایی می شکوفاند جان ها را و شاید خداست که برای این عروس و داماد پیام تبریک و تهنیت می فرستد. زمین:خانه وحی، مهبط فرشتگان است. م...
11 آذر 1390

روز علی اصغر

مامان جان ما الان تو ماه محرم هستیم ماهی که امام حسین برای آگاهی ما مسلمون ها جان خودش و خوانواده اش رو تو خطر انداخت،امروز هم روز طفل شش ماهه امام حسین هست،حتما تو این زمان که داری این پست رو میخونی دیگه میدونی که سپاه یزید آب رو بر امام حسین و یارانشون بستن و امام حسین و یارانشون با لب تشنه شهید شدن از جمله علی اصغر. امام حسین برای اینکه نشون بده که چقدر یزیدیان سنگ دل هستن،طفل خودش رو بالا گرفت و گفت حداقل به این طفل شیرخوار رحم کنید ولی چیزی که عاید علی اصغر شد یه تیر 3 شاخه بود که گلوی علی اصغر رو پاره کرد. امروز باهمدیگه رفتیم به مصلا تا به علی اصغر بگیم که ما همیشه به یاد تو و امام حسین هستیم.می دونی مامانی تو الان پنج ماه و نیم ...
11 آذر 1390
1